یادداشت های ویژه

کاربردتعامل بین فهمیدن و عواطف

دکتر فاطمه باقریان
مدیر گروه روانشناسی به کار بسته دانشگاه شهید بهشتی
bagherian.jpg


پاسکال: قلب دلایل خودش را دارد، دلایلی که منطق نمی­تواند بفهمد.
یکی از موضوعات جالب که اخیرا در مباحث فلسفه مطرح شده و در حوزه روان­شناسی نیز علاقمندی پژوهشگران این حوزه را برانگیخته است، ارتباط بین فهمیدن، به معنی ((understanding، با حوزه معنویات است. روان­شناسان بخصوص حوزه شناخت اجتماعی اذعان دارند که مطالعه فهمیدن یکی از چالش­های این حوزه علمی است. احتمالا علت آن این است که فهمیدن کاملا مرتبط با شناخت نیست، اگرچه بدون شک از مولفه­های فهمیدن است چرا که مرتبط با مباحث حقایق، باورها،ادراکات و توضیح و تبیین­هاست. اما هرگاه ما ادعا یا اعلام فهمیدن می­کنیم، اعلام شناخت محض نمی­کنیم بلکه اعلام هیجان هم می­کنیم. این بعد هیجانی ارزش بررسی و مطالعه دارد تا بدانیم چه عملکردی دارد.
به طور کلی، فهمیدن دو مولفه شناختی و هیجانی را دارد اما تحقیقات در مورد بعد هیجانی فهمیدن خیلی کم انجام شده است. البته تشخیص اهمیت عواطف و هیجان در فهمیدن در فلسفه و علوم شناختی در حال رشد است (Elgin, 2007; Minsky, 2006; Thagard, 2006). مطالعات زیست­شناسی تکاملی نیز شواهد قوی در مورد تاثیر متقابل عواطف و منطق ارایه می­دهند. با اینحال هیچیک از این حوزه­ها هنوز دقیقا مشخص نکرده چگونه عواطف و فهمیدن با هم تعامل دارند. حتی هنوز هم دقیقا نمی­دانیم چگونه این تعاملات با معنویت ارتباط دارند. رسیدن به پاسخ­ در این زمینه شاید به چند دهه پژوهش نیاز دارد.
اما از دیدگاه روان­شناسی این طرح بحث می­تواند الهام­بخش برخی ایده­پردازی­ها و پیگیریهای پژوهشی در مورد کاربرد ارتباط بین هیجان/عواطف و فهمیدن شود. می­توان بحث را با درنظرگرفتن ابعاد مخالف فهمیدن شروع کرد. نقطه مقابل فهمیدن ابهام و سردرگمی است،موقعیت ذهنی که توانایی پیش­بینی و کنترل پیامدهای عملکرد را محدود می­کند و این می­تواند منجر به افزایش خطاهای عملکردی و یا تصمیم­گیری شود. بنابراین، هرگونه کاهش در خطاها می­تواند پاداش هیجانی/عاطفی داشته باشد. بنظر می­اید این چیزی است که در فرایند فهمیدن رخ می­دهد. عواطف مرتبط با فهمیدن همان هیجانات و حالت خوشایندی است که به دنبال حل معماها و کشف رمزها و نادانسته­ها تجربه می­کنیم. بنابراین، فهمیدن ما را از تنش­های سردرگمی رها می­کند و به ما احساس آرامش می­دهد. اگر این تاثیر خوشایند فهمیدن را در فرایند یادگیری بررسی کنیم، آیا می­توان راهکارها یا کاربردهایی را یافت که فهم برخی موضوعات درسی را که به عنوان درس­های سخت و مشکل معروف هستند، بخصوص در شروع سنین یادگیری از طریق روش­هایی فهم این دروس را تسهیل کرد و در نتیجه هیجان خوشایند حاصل از فهمیدن علاقمندی به این موضوعات ایجاد شود و نه تنها موجب کاهش تنش­های دانش­آموزان از مشکل بودن این دروس (ابهام و سردرگمی) شد بلکه علاقه و پیشرفت در این حوزه ها را هم افزایش داد؟
​​​​​​​​