دکتر فاطمه وجدانی در گفتوگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:
تربیت اخلاقی باید با تمام برنامهها و فعالیتهای یک سازمان تربیتی، تلفیق شود
دکتر فاطمه وجدانی دانشیار دانشکدۀ الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی است. ایشان که دانشآموختۀ رشتۀ فلسفه تعلیم و تربیت هستند، عمدۀ فعالیتهای فکری و پژوهشی خود را در حوزه تربیت اخلاقی دنبال کردهاند. دکتر وجدانی صاحب کتب و مقالات فراوانی در این زمینه هستند. از جملۀ کتب ایشان میتوان به «از نظر تا عمل، طرحی برای تربیت اخلاقی از منظر علامه طباطبایی(ره)»، «رویکردهای نوین در تربیت اخلاقی» و «اخلاق حرفهای در تربیت» اشاره کرد. همچنین مقالاتی چون: «تحلیل شکاف میان نظر و عمل اخلاقی از دیدگاه علامه طباطبایی(ره)»، «مولفه ها، ابعاد و مدارج تحول اخلاقي در قرآن کریم» و «تحلیل محتوای کیفی کتب مطالعات اجتماعی دوره ابتدایی از منظر تربیت اخلاقی» از جمله مقالات ایشان است.
از سوی روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی گفتوگویی تخصصی در حوزۀ تربیت و تربیت اخلاقی با این استاد محترم ترتیب دادهایم که تفصیل آن را ذیلا ملاحظه میفرمایید.
- برای ورود به بحث، لطفا در مورد رشتۀ تحصیلی خود و حوزۀ تخصصیای که در آن فعالیت و پژوهش میفرمایید، توضیح دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت شما سلام عرض می کنم و از این که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید، تشکر می کنم. رشتۀ تخصصی من "فلسفۀ تعلیم و تربیت" است. این رشته به چیستی، چرایی و چگونگی تربیت میپردازد؛ بنابراین، قلمروی آن بسیار وسیع است.
تربیت یک فرد در واقع، از دورۀ پیش از تولد او شروع میشود و تا آخر عمر ادامه دارد. لذا تربیت را در تمام دوره های زندگی: پیش از تولد، کودکی، نوجوانی و بزرگسالی می توان مورد مطالعه و پیگیری قرار داد. از سوی دیگر، انسان ساحتهای وجودی مختلفی دارد و هر کدام از این ساحتها نیازمند پرورش هستند. به همین دلیل، تربیت هم، ابعاد گوناگونی پیدا می کند؛ مثلا، تربیت عقلانی، عاطفی، علمی، اخلاقی، دینی یا حتی سیاسی و اجتماعی. این ساحت های تربیتی هم، زمینه های متنوعی ایجاد می کنند که متخصصان فلسفه تربیت می توانند در آن زمینه ها کار کنند.
همچنین، علوم تربیتی، یک دانش میان رشتهای است و از مبانی مختلفی چون مبانی روانشناختی، الهیاتی، فلسفی، جامعهشناختی و اعصاب شناختی استفاده میکند تا برنامه ها و روش های موثری را برای پرورش انسان ها پیشنهاد بدهد . به همین دلیل، افراد میتوانند با رویکردهای مختلفی در این زمینه فعالیت کنند؛ مثلا میتوانند با رویکرد قرآنی-روایی، فلسفی، روانشناختی یا حتی اعصاب شناختی کار کنند یا به صورت تیمی مطالعات میان رشته ای انجام بدهند و مدل های تربیتی جامع تری طراحی کنند. می خواهم عرض کنم که امکانهای فراوانی برای پژوهش و فعالیت علمی یا عملی در این حوزه در پیش روی متخصصان این حوزه وجود دارد.
در میان این زمینه هایی که عرض کردم، حوزه کاری من، عمدتا تربیت اخلاقی با رویکرد اسلامی است. ورود من به این حوزه، به طور خاص، از دوره دکتری شروع شد. در آن دوره، کار تخصصی روی نظرات علامه طباطبایی(ره) را شروع کردم و در رساله دکتری، در زمینه تحلیل شکاف میان نظر و عمل اخلاقی کار کردم و سعی کردم یک مدل جامعتر و موثرتر برای تربیت اخلاقی طراحی کنم که منجر به عمل شود.
مسئلۀ من این بود که چرا انسان ها در خیلی از موارد، به دانستههای خود، عمل نمیکنند. در واقع، میخواستم بدانم بهجز شناخت و معرفت، چه مولفههای دیگری وجود دارند که باعث میشوند که انسان در لحظه عمل، تصمیم درستی بگیرد و به آن چه می داند و شاید، سال ها برای آن آموزش دریافت کرده است، عمل کند. بهنظر میرسد صرف دانستن، گرچه راه را برای ما روشن میکند، اما انگیزه لازم را برای عمل کردن فراهم نمیکند. در واقع، پایبندی به ارزش های اخلاقی، جهاد با نفس است و شخص باید بر روی بسیاری از وسوسهها و تمایلات خود پا بگذارد؛ که کار دشواری است. بنابراین، سعی کردم سایر مولفههای عمل اخلاقی را نیز شناسایی کنم و بر اساس آن، یک مدل تربیت اخلاقی جامع تر و موثرتر پیشنهاد بدهم.
برای این کار به سراغ دیدگاههای علامه طباطبایی (ره) در المیزان و سایر کتب فلسفی ایشان رفتم. ایشان، فیلسوف، مفسر قرآن، عارف، صاحب آراء ابتکاری در حوزه اخلاق، و از همه مهم تر، عامل به اخلاق بودند و به علاوه، دیدگاه های جامعی در زمینه تربیت داشتند و به همین خاطر، تصمیم گرفتم که در رساله ام، از دیدگاه های ایشان استفاده کنم. خلاصه، از همین جا، "مبادی رفتار اخلاقی" بخش مهمی از کلان پروژه من شد.
- با توجه به فعالیت شما در حوزۀ تربیت اخلاقی در این سالها، در مورد بخشی از مهمترین یافتههای خود در این حوزه بفرمایید.
بیشترین مشکلی که نظام تربیتی ما با آن مواجه است، چه در نظام آموزش و پرورش و چه در آموزش عالی و حتی در آموزش بزرگسالان که مثلا در قالب آموزش اخلاق حرفهای در سازمانها وجود دارد، غلبة رویکرد شناختمحوری و تمرکز نامتوازن بر مولفۀ شناخت است. در حالی که مولفههای دیگری نیز برای رفتار اخلاقی وجود دارد، مثل مولفه گرایشی- انگیزشی، حساسیت اخلاقی و مهارت عملی. همین طور، عوامل دیگری هم در این زمینه موثرند، مانند محیطی که فرد در آن بزرگ میشود و تاثیری که اطرافیان بر او میگذارند، ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی خود فرد و حتی وضعیت مزاجی او. این عوامل در ظهور و بروز رفتار اخلاقی دخیل هستند، ولی در تربیت اخلاقی چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. ما عمدتا با این پیش فرض پیش میرویم که دانستن برای عمل کردن کافی است. در حالی که این شعار نیازمند توضیحات و بسط بیشتر است و کار به این راحتی نیست.
ما باید نگاه مان را به مقولۀ "تربیت اخلاقی" تغییر بدهیم؛ تربیت اخلاقی، صرفا ارائه یک مجموعه دانش ها و آموزش های نظری نیست. در تربیت اخلاقی باید تمام ساحت های وجودی متربی متحول شود و شخصیت و هویت او، اخلاقی بشود؛ تا در عمل، رفتارهای فضیلت مندانه از او سر بزند.
اگر رفتار اخلاقی را یک پدیدۀ پیچیدۀ چندبعدی بدانیم، به همین نسبت، برنامه تربیت اخلاقی ما هم باید تغییر کند. نظام تربیت اخلاقی ما اکنون در نتیجۀ غلبۀ شناختمحوری، کتابمحور نیز هست. یعنی یک محتوایی تهیه می شود و در بهترین حالت، به صورت استدلالی و تبیینی آموزش داده میشود، تا: شناخت لازم در متربیان حاصل شود؛ بدانیم چه چیزی خوب یا بد است؛ علت خوبی و بدی را بفهمیم؛ بتوانیم داوری اخلاقی کنیم. در حالی که لازم است بر روی ابعاد انگیزشی هم کار شود. به علاوه، لازم است که دانستهها به طور مداوم تمرین شوند و اخلاق مندی در وجود انسان ملکه شود. پس برنامه تربیت اخلاقی، صرفا آموزش نظری نیست. اساسا، بسیاری از یادگیری های ما در حین عمل، و به صورت ضمنی اتفاق می افتد و بنابراین، بخش زیادی از تربیت اخلاقی باید در طی فعالیتهای عملی انجام شود؛ ولی متاسفانه، عمده کاری که در سازمان های تربیتی انجام می شود، آموزش نظری در کلاس درس است. البته به خاطر کنکور محوری و حافظه محوری، حتی تقویت بعد شناختی هم به خوبی انجام نمیگیرد؛ چه برسد به اینکه به سایر مولفهها توجه شود. ارزشیابیها نیز به همین منوال، شناخت محور و تا حد زیادی حافظه محور است.
مولفه های عاطفی-انگیزشی و مهارت عملی دو مولفه ای هستند که به شدت در نظام تربیت اخلاقی ما مغفول اند. حتی فضای اخلاقی محیطهای آموزشی گاه بهصورتی است که عواطف منفی و غیراخلاقی را در متربیان ایجاد می کند. مثلا نظام آموزشی کنکورمحور، بهجای رفاقت و همکاری و همدلی، بهصورت ناخواسته، رقابت و حسادت را پرورش میدهد و باعث میشود که دانش آموزان نسبت به همدیگر احساس منفی پیدا کنند. در نهایت، خروجی سازمان های آموزشی ما افرادی هستند که تا حد زیادی مطالبی را میدانند، ولی بهاذعان خودشان، چندان به دانستههای خود عمل نمی کنند.
همین اشتباه راهبردی یعنی شناخت محوری، در دانشگاه هم ادامه پیدا میکند. الان در دانشگاهها وظیفۀ تربیت اخلاقی، عمدتا به دانشکدۀ الهیات و دروس معارف اسلامی محول و محدود میشود(گرچه به صورت خیلی محدود ممکن است درسی تحت عنوان اخلاق حرفه ای هم در بسیاری از رشته ها داشته باشیم که به نظرم، آنها هم واحدهای نظری هستند). تصور میشود دانشجویان با پاس کردن چند واحد درس معارفی از قبیل فلسفه اخلاق یا اخلاق اسلامی یا اخلاق کاربردی، به لحاظ اخلاقی "تربیت" میشوند.
همانطور که میدانید بخش مهمی از وظایف نهاد آموزش عالی، تربیت و بهخصوص تربیت اخلاقی است. یعنی قرار است دانشگاه شهروند متخصصِ متعهد تحویل جامعه بدهد. همیشه این بحث مطرح بوده است که تخصص بدون تعهد و اخلاق، آسیبهای بسیار زیادی برای جامعه دارد. ولی عملا تربیت و تربیت اخلاقی، در دانشگاهها در حاشیه قرار دارد. عمده اهداف و دغدغه های دانشگاهها، معطوف به آموزش (تخصصی) و پژوهش است. در فضای محدود آموزش اخلاقیات هم، باز هم شناختمحوری، و آموزش نظری در کلاس ها، غلبه دارد.
به دلیل غلبهی رویکرد شناختمحوری و عدم جامع نگری در برنامههای تربیت اخلاقی، بهرغم تلاشهای بسیاری که در طی این چند دهه در حوزۀ تربیت اخلاقی انجام شده است، به نتیجهای که باید، نرسیده ایم.
- با توجه به نقد شما به رویکرد شناختمحوری، در نگاه جامعتری که شما به تربیت اخلاقی دارید، نهادهای تربیتی چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟
ابتدا لازم است در این قسمت به نکتۀ مهمی اشاره کنم. این که من به سراغ مولفههای دیگر می روم و به آنها توجه می کنم، بهمعنای کم اهمیتی ساحت شناختی نیست. منتها از آنجا که به طور معمول، به ساحت شناخت و عقلانیت توجه زیادی شده است، ما به سراغ سایر مولفههایی رفته ایم که مغفول واقع می شوند. وگرنه، جای انکار نیست که شناخت، جایگاه بنیادی در تربیت اخلاقی دارد و شرط لازم است؛ منتها، شرط کافی نیست.
در ارتباط با سوال شما، باید عرض کنم اگر قرار باشد که سازمان های تربیتی به مولفههای دیگر هم بپردازند، باید برنامه تربیتی تغییر یابد: اهداف تربیتی، باید جامع شوند و علاوه بر ارتقای شناختی، بهبود سایر ساحت ها و مولفه ها را هم در بر بگیرند. محتوای تربیتی باید تغییر کند و جامع بشود؛ روشهای تربیت اخلاقی باید متحول شوند؛ چرا که به عنوان مثال، روش های ارتقای انگیزه اخلاقی با روش های ارتقای شناختی متفاوت است. مثلا، برای انگیزه بخشی، من بهعنوان معلم یا استاد باید خودم حتی الامکان برای دانشجو الگو باشم؛ متربی باید زیبایی رفتار اخلاقی را ببیند، باید "شدنی و امکانپذیر بودن رفتار اخلاقی" را ببیند، باید لذت معنوی ناشی از برخوردهای عادلانه، متواضعانه و محترمانه استاد را بچشد. مهارت آموزی عملی هم راه و رسم خودش را دارد.
با این نگاه جامع، حتی شیوه های ارزشیابی هم باید تغییر کنند. شیوه های ارزشیابی کنونی، فقط می توانند بعد شناختی را، آن هم به صورت محدود بررسی کنند.
یک نکته مهم دیگر این است که در رویکرد جامع تربیت اخلاقی، نگاه ما به تربیت اخلاقی باید به صورت فرابرنامۀ درسی باشد. یعنی "تمام فضا" و "تمام برنامه های مدرسه یا دانشگاه" باید اخلاقی باشد؛ نه اینکه تربیت، صرفا محدود به دروس خاصی بشود. باید تمام اساتید و حتی تمام افرادی که به نوعی در آن سازمان کار می کنند، تربیت اخلاقی را وظیفۀ خود بدانند. حتی برنامه های جنبی، اردوها، فوق برنامه ها، فضای خوابگاه، رستوران، و خلاصه، تمام زندگی دانشگاهی دانشجویان، اخلاقی بشود. تمام افرادی که با دانشجو سر و کار دارند، اعم از استادان، کارمندان، مدیران، کارکنان، همگی اخلاقی رفتار کنند. حتی بهتر است که رفتارهای اخلاقی از بالاترین سطوح یک موسسه شروع شود. زمانی که رئیس یا مدیر یک سازمان، اخلاق مدار باشد، غیر از الگودهی و الهام بخشی، زمینهها، برنامه ها و بودجههای لازم را هم برای این امر تامین می کند.
حتی علاوه بر رفتار روزمره نیروی انسانی، تمام آییننامهها و قوانین و مقررات هم، باید اخلاقی باشند؛ دانشجو باید در یک فضای اخلاقی تنفس کند. خلاصه این که تربیت اخلاقی باید با تمام فعالیت ها و برنامههای یک سازمان تربیتی، "تلفیق" شود، نه اینکه به برنامههای درسی "اضافه" شود.
من حتی میخواهم بگویم ما نیاز به "جامعۀ تربیتی" داریم. این که متربی پیام های اخلاقی ضد و نقیضی را از طرف خانواده، مدرسه، دانشگاه، رسانه و متن جامعه دریافت کند، باعث میشود که دچار آشفتگی در نظام ارزشی شود. بنابراین، بهتر است که ما به دنبال جامعۀ تربیتی و اخلاقی باشیم و یا حداقل، در موسسۀ تربیتی که خودمان هستیم، این فضای اخلاقی را فراهم کنیم. آن گاه در کنار ایجاد چنین فضای اخلاقی، قطعا بحث های نظری و استدلالی راجع به اخلاق، پاسخ به سوالات، رفع شبهات و نظایر اینها هم بسیار مهم است؛ ولی مباحث نظری زمانی موثر واقع می شوند که سایر عوامل غیرشناختی هم فراهم باشد.
- با توجه به مطالبی که بیان کردید، بفرمایید دانشگاه از چه مجرایی میتواند وظیفۀ خود در زمینه تربیت اخلاقی ایفا کند؟
امروزه مهمترین وظایفی که برای دانشگاه مدنظر قرار می گیرد، وظایف آموزشی، پژوهشی و ارائۀ خدمات به جامعه است. تامل در برنامه های آموزشی، واحدهای درسی، نظام های پاداش و تشویق، بودجه بندی ها، آییننامههای ارتقاء و ... نشان می دهد که توجه و تاکید، بیشتر بر فعالیتهای آموزشی (تخصصی) و خروجی پژوهشی است. البته اینها مهم است؛ ولی یکی دیگر از وظایف دانشگاه هم، تربیت اخلاقی است. در کشور ما شاید حتی مهم ترین وظیفه دانشگاه باشد.
در فلسفۀ دانشگاه با رویکرد اسلامی، تربیت دینی و اخلاقی جزو وظایف اصلی و حتی در راس وظایف دانشگاه است. این مطلب در بیانات امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری به صورت صریح و موکد مطرح شده است، در اسناد بالادستی دانشگاههای ما هم بر این موضوع تاکید شده است؛ ولی در عمل با آنچه باید انجام بدهیم، فاصله داریم.
البته اضافه کنم که نقش دانشگاه در تربیت اخلاقی در بسیاری از کشورهای دیگر جهان هم، مورد توجه است. بسیاری از اندیشمندان اخلاق و تربیت، در زمینه دانشگاه اخلاق مدار و فضیلتمند آثاری تالیف کردهاند یا برنامه های عملی پیشنهاد می دهند. اما در کشور ما انتظار بیشتری در این زمینه وجود دارد.
در مورد اینکه دانشگاه ها چه کارهایی باید انجام دهند، در پاسخ به پرسش قبل مطالبی را بیان کردم و بیشتر وقت شما را نمی گیرم.
- کمی در مورد آثار پژوهشی و کتب و مقالاتی که تالیف یا ترجمه کردهاید، بفرمایید.
در حوزۀ تربیت اخلاقی چند جلد کتاب نگاشته ام. کتابی با عنوان «از نظر تا عمل؛ طرحی برای تربیت اخلاقی از منظر علامه طباطبایی» که مستخرج از رسالۀ دکتری من است، با رویکرد اسلامی نگاشته شده است. کتاب دیگر، «رویکردهای نوین در تربیت اخلاقی» است که با چند تن از همکاران به صورت جمعی تالیف کردیم و سعی کردیم مهم ترین رویکردهای تربیت اخلاقی رایج در غرب را تبیین و نقد کنیم؛ ببینیم در سایر کشورهای جهان چه فعالیتهایی در این زمینه انجام می شود. اخیرا هم کتابی با عنوان «اخلاق حرفهای در تربیت» نگاشتم. نگارش این کتاب هم از اینجا شروع شد که لازم بود که برای اصلاح نظام تربیت اخلاقی، به سراغ نظام تربیت معلم برویم. چرا که معلم یا استاد، عامل اصلی تربیت است و بیشترین و مستقیم ترین ارتباط را با متربی دارد و بیشترین تاثیر را بر روی او می گذارد. در این کتاب تلاش کردم اخلاقیات حرفهای لازم برای معلمان را تشریح کنم. این کتاب بهعنوان کتاب درسی مورد استفاده قرار گرفته است. غیر از این موارد، چند جلد کتاب دیگر هم هستند که موضوع آنها کمی متفاوت است. در مورد مقالات، باید عرض کنم که در طول سال های فعالیتم طبیعتا مقالاتی نوشتهام که آنها هم عمدتا متمرکز بر اخلاق و تربیت اخلاقی هستند. این مقالات در سایت دانشگاه قابل مشاهده هستند و بهتر است اینجا وقت شما را نگیرم.
- سخن آخر
بابت این که برای این بحث ها و انتقال نظرات و تجارب اساتید اهتمام می ورزید، از شما تشکر می کنم. امیدوارم بتوانیم وظایف خود را در قبال نسل جدید به صورت کاملتری انجام دهیم.
مصاحبه: علی کاویانی، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی