صفحه اصلی
اولین وظیفه‌ی معلمی، تربیت نیروی فناور ماهر دارای روحیه پرتلاش، خستگی ناپذیر، ازخودگذشته و تاثیرگذار در رفع نیازهای جامعه است
  • 2507 بازدید

 

دکتر حسین شاهسوارانی در گفت‌وگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:

اولین وظیفه‌ی معلمی، تربیت نیروی فناور ماهر دارای روحیه پرتلاش، خستگی ناپذیر، ازخودگذشته و تاثیرگذار در رفع نیازهای جامعه است/ هر کسی که تلاش می‌کند یک قدم برای دیگری بردارد و وضعیت او را، ولو اندک، بهتر کند نخبه است

 

 

دکتر حسین شاهسوارانی دانشیار دانشکده علوم و فناوری زیستی و مدیر گروه سلولی و مولکولی دانشگاه شهید بهشتی است. ایشان پس از تحصیل دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در ایران، کشور ژاپن را برای ادامۀ تحصیل برگزیده و نزدیک ۱۱ سال را در آن کشور گذراندند. آقای دکتر شاهسوارانی ضمن اشتغال به امور پژوهشی، از اساتید موفق در زمینه‌ی ارتباط با صنعت به حساب می‌آیند و مدیرعامل یک شرکت و رئیس هیئت مدیرۀ شرکت دیگر که دانش‌بنیان است، می‌باشند. همچنین ایشان فعالیت‌های در تولید محیطهای کشت، واکسن و کیتهای تشخیصی مانند کرونا داشته‌اند. با ایشان گفت‌وگویی صمیمانه از سوی روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی ترتیب دادیم که مشروح آن را در ادامه می خوانید.

 

  • در ابتدای سخن و به‌عنوان مدخلی برای ورود به بحث، بفرمایید چه شد که پس از تحصیل دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در ایران، کشور ژاپن را برای ادامه‌ی تحصیل انتخاب کردید و چه‌گونه وارد دانشگاه شهید بهشتی شدید؟

بیش‌تر باید بگوییم تقدیر بود و خواست خداوند. البته ناگفته نماند که پیش از من دوستانی در ژاپن تحصیل کرده بودند. من هم در آن زمان علاوه بر ژاپن از دو کشور آمریکا و آلمان نیز پذیرش داشتم، ولی خب تقدیر بر آن بود که در کشور ژاپن تحصیل کنم. طبق مقالاتی که من در دوران دانشجویی خوانده بودم، سطح آن کشور را برای تحصیل مناسب ارزیابی کردم. علاوه بر این استاد راهنمای دوم دوره کارشناسی ارشد بنده ژاپنی بود و این مساله نیز سبب شده بود که علاقه‌مندی من به آن کشور بیش‌تر شود. پس از برگشت از ژاپن نیز، خواست خدا این شد در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به خدمت شوم.

  • کشور ژاپن معمولا به‌عنوان یک کشور پیشرفته و صنعتی شناخته می‌شود و دستاوردهای آن در علوم مختلف چشمگیر است. کمی از دوران زندگی خود در آن کشور و تجربیات و نکات پیرامون آن بفرمایید.

من بیش از ده سال، نزدیک یازده سال، در کشور ژاپن بودم. علاوه بر تحصیل، در مراکز دانشگاهی و صنعتی ژاپن کار کردم و بعد به ایران برگشتم. بنده پیشرفت ژاپن را بیش‌تر نتیجه‌ی همکاری جمعی و فرهنگ آن کشور می دانم. به‌نظرم هر کسی که در خارج تحصیل می‌کند، باید ضمن داشتن دیدگاه انتقادی و بیان نقاط ضعف آن کشور، پس از بازگشت به کشور خوبی‌ها و نکات مطلوب را هم بیان کند و سعی کند در کلاس درس، آزمایشگاه، دانشکده و سایر حیطه‌های فعالیت خود ضمن بیان، آن‌ها را اجرایی کند که این کار خالی از فایده نیست و ثمراتی، ولو کوچک، در پی خواهد داشت. ژاپنی‌ها به عقاید هم احترام می‌گذارند، حریم شخصی یکدیگر  را رعایت می‌کنند و در عین حال پرتلاش، سختکوش و فرمانبردار از رئیس یا مسئول آن مجموعه یا شرکت یا دانشگاه یا اداره هستند. مسئول هم چون می‌داند که بقای خود و ادامۀ فعالیت مجموعه ناشی از همین فعالیت جمعی نیروهای انسانی تحت امر اوست، متقابلا نسبت به اعضای مجموعه بصورت کامل انجام وظیفه می کند. در یک کلام، کار گروهی یکی از نکات بارز زندگی ژاپنی ها است که من از آن‌ها آموخته‌ام.

  • آن‌طور که برمی‌‌آید شما برآیند زندگی در ژاپن را مثبت ارزیابی می‌کنید که آثار آن در زندگی شما هم قابل ردیابی است.

تلاش بنده این بوده است. البته که دیگران باید ارزیابی کنند. تلاش من بر این بوده است که از تجربیات خودم، چه در دوران تحصیل و چه در دوران اشتغال را، هم در زندگی و هم در آموزش و تربیت نیرو استفاده کنم.

  • آقای دکتر به‌نظر شما یک استاد دانشگاه علاوه بر تحقیق و پژوهش وظیفه‌ی دیگری هم بر عهده دارد؟ به صورت عام‌تر دانشگاه و آکادمی چه وظیفه‌ای دارد و آن را چگونه باید انجام دهد؟

به نظر من قبل از تحقیق و پژوهش، ما باید وظیفه‌ی انسانی‌مان را انجام دهیم. چون از ژاپن گفتیم، روزی که من به ژاپن رسیدم، یکی از دانشجویان که عضو آن مجموعه بود به همراه یک استادیار به استقبال من آمدند و من را به منزلی که تدارک دیده بودند، رساندند و از ابتدا پیگیر بودند. این مورد نشان می‌دهد که هر نیرو  قبل از این‌که باید برای آن مجموعه تحقیق کند، باید زندگی شخصیش تامین باشد و با فکری آزاد و خاطری جمع، تحقیقات خود را انجام دهد و فکر خود را صرفا معطوف به مطالب مورد تحقیق و در جهت حل مساله بگذارد. این‌جا هم باید همین طور بشود. چه در این دانشگاه و چه سایر دانشگاه‌ها، اولین وظیفه‌ی ما فرهنگ‌سازی است. فرهنگ‌سازی در همه‌ی جنبه‌ها باید باشد. اگر ما صرفا پژوهش را جدی گرفته و به آن توجه کنیم و از سایر مقولاتی که یک معلم باید به آن توجه کند، غفلت کنیم، نتایج مثبتی نخواهیم گرفت. تعلیم و تربیت در کنار هم باید باشند. ممکن است ما افراد دانشمندی تربیت کنیم که گرچه از دید علمی قوی هستند اما سایر جنبه‌های مورد نیاز بشری در آن‌ها رشد نکرده است. این امر مانند این است که ما یک ربات ساخته‌ایم. علی‌‌رغم اشتهار ژاپن به رباتیک، که به خاطر تکنولوژی آن‌هاست، نحوه‌ی تعلیم به‌گونه‌ای نیست که درنهایت ربات تربیت کنند. ما هم باید علاوه بر آموزشی که داریم، فرهنگ رفتار سازمانی با همکاران را تقویت کنیم. رقابت در مجموعه در عین رفاقت باید شکل بگیرد. افراد مختلفی می‌توانند رقیب یک فرد باشند اما رفاقت هم با این افراد ممکن است. کمک و تعامل با رقیب هم می‌تواند شکل بگیرد. متاسفانه تعامل و کار مشترک در ایران کم‌رنگ‌تر است ولی باید تقویت شود.

یکی دیگر از چیزهایی که در ژاپن بود و امیدوارم اینجا هم معیاری برای ارتقا و ارزیابی‌ها باشد، میزان اشتغال افرادی از آزمایشگاه، مجموعه یا شاگردان یک استاد در صنعت است. تربیت نیروهایی توسط استاد که جذب شرکت‌ها و مجموعه‌هایی موفق می‌شوند؛ به میزان موفقیت مجموعه‌، رده‌ی شغلی استاد را بالاتر می‌برد. این‌ها چیزهایی است که فکر می‌کنم باید بیش‌تر به آن‌ها توجه شود. تاثیر بر جامعه الزاما کوتاه مدت نیست ما باید به فکر بلندمدت باشیم که فرزندان ما سر کار خواهند آمد و تاثیرات کارهای ما را خواهند دید. آمارهایی که الان می‌بینیم، نمایانگر فرهنگ غلط مقاله‌سالاری است. نشان‌دهندۀ غلبه‌ی نگاه کمی است که نتیجه‌ی خوبی نخواهد داشت. ما باید ببینیم چه دردی از جامعه را، بسته به رشته و حیطۀ فعالیت خود، می‌توانیم درمان بکنیم. تک‌تک رشته‌ها می‌توانند بر جامعه تأثیرگذار باشند. در غیر این‌صورت اگر ما فقط به فکر خودمان باشیم، دردی از جامعه دوا نخواهد شد و نتیجه‌ی فعالیت ما هم صرفا فردی و برای خود ما خواهد بود.

  • آقای دکتر آن‌طور که از سوابق شما برمی‌آید، می‌توان شما را از اساتید موفق در زمینه‌ی ارتباط با صنعت ارزیابی کرد. مخصوصا در دوران کرونا که شما هم در تولید کیت تشخیص و هم در تولید واکسن کرونا فعالیت کردید. پیش از ورود به بحث از دوران کرونا و فعالیت‌های شما، کمی در مورد فهم خودتان از مفهوم «ارتباط با صنعت» بفرمایید. وضعیت ما را از این حیث چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ممکن است این سخن من به مزاج برخی خوش نیاید ولی من باز هم به بحث فرهنگ‌سازی گریز می‌زنم. برخی از دوستان من اشاره می‌کنند که چرا مدام به ژاپن اشاره می‌کنم، پاسخ من این است که نقدهایی هم به ژاپن وارد است و زندگی در آن‌جا ایراداتی دارد و این‌گونه نیست که بلااشکال باشد. ارتباط با صنعت در دبستان، راهنمایی و دبیرستان و در ذهن کودک و نوجوان شکل می‌گیرد نه در دانشگاه. ما باید روشهای آموزشی خود را بازنگری و تغییر بدهیم. فرهنگی که کودک حتما باید در آن بیست بگیرد، باعث می‌شود به‌جای این‌که کودک خود دست به ابتکار بزند و خود را شکوفا کند، پدر و مادر، تحت عنوان کمک، وظایف محوله به کودک را انجام دهد تا نمرۀکودک بیست شود. این یک خیانت بزرگ به آن کودک است. کودک باید نوآوری را از همان سنین ابتدایی مدرسه با دید رفع نیازی از جامعه و صنعت آغاز کند.

این موضوع فقط در محیطهای دانشگاهی و آکادمیک نیست. حتی کارمندان و اعضای هر مجموعه نیز باید دغدغه‌ی ارتقای کیفیت داشته باشند. آیا ما در دانشگاه دید رفع نیاز کشور را به دانشجویان می‌آموزیم؟ دانشجویانی که قرار است فرداروزی چرخ تولید کشور را بچرخانند. اگر دیدگاه فردی باشد، شخص صرفا به دنبال ارتقای خود و افزایش حقوق خودخواهد بود حال آنکه در جوامع رو به رشد باید دیدگاه رشد جمعی و آینده نگر و در برخی اوقات حتی نفع جمعی با از خودگذشتگی برخی افراد جامعه حاکم باشد. نسبت به گذشته، در نسل جدید دیدگاه‌های فردی پررنگ‌تر از نگاه جمعی شده است. من از جنگ مثال می‌زنم. خیلی از افرادی که در جبهه‌ها حاضر ‌شدند در مناطقی زندگی می کردند که بسیار دورتر از مناطق درگیر بودند و شاید جنگ هیچوقت محل زندگی آن‌ها را درگیر نمی‌کرد، اما چه شد که تصمیم گرفتند بروند و از کشور و ناموس خود دفاع کنند. اگر بخواهیم کمی بسنجیم، هیچ ملاک منطقی‌ای ندارد. این افراد به‌خاطر باور و ایدئولوژی خود و نفع جمعی این تصمیم گرفتند و تعداد زیادی هم جان خود را در این راه فدا کردند. همچنان هم خیلیها از راحتی و آسایش خود در جهت رفاه سایر اعضای جامعه می زنند و هریک از ما در هر جایگاهی باید تلاش کنیم ولو اندک به نحوی به کشور خود خدمت کنیم. زندگی مانند بومرنگ است، اگر من امروز به سایرین، کامل و درست خدمت بکنم و وظیفه‌ی خود را در قبال او انجام دهم، فرداروزی هم که کار فرزند من به آن شخص یا دیگری افتاد، او هم وظیفه‌ی خود را در قبال فرزند من و دیگران به درستی انجام خواهد داد و همین‌گونه است که در یک جامعه پویا همه به‌طرز زنجیره‌وار به یکدیگر کمک خواهند کرد و نهایتا جامعۀ خوبی خواهیم داشت. این مساله در مورد معلمان، اساتید و مدیران به جهت تاثیرگذاری بر افراد بیشتر دوچندان اهمیت می یابد. کاش علاوه بر امثال بنده، این مسایل را به کمک تجزیه‌وتحلیل جامعه‌شناختی توسط صاحبان تخصص جامعه شناسی، هم تحلیل بیشتری می‌شد تا زودتر به راهکارهای مناسبتر برسیم. بنده فکر می‌کنم که باید یک شورای مشورتی در دانشگاهها شکل بگیرد تا با خرد جمعی حاصل از نظرات تحلیلگران اجتماعی و افرادی که ضمن اشتغال در دانشگاه با صنعت هم همکاری داشته‌اند، به سازوکاری برسیم که چگونه ضمن تربیت نیروی ماهر فارغ التحصیل دانشگاهی روحیه تلاش برای خدمت به جامعه وکشور، در کنار منفعت فردی تقویت شود. من یک مثالی می‌زنم از چیزی که البته رشته‌ی خودم هم نیست ولی خب بدلیل نزدیکی به رشته ملموس بود. بنده که در ژاپن حضور داشتم، بخشی بود که در دانشکده دو طبقه پایین‌تر از ما فعالیت می‌کردند و در زمینه علوم دریایی فعالیت می‌کردند. با این‌که رشته‌ی اصلی من نبود ولی شاهد بودم که علاوه بر تحقیق و مقاله، بسیاری از داروهای ضدسرطان، بسیاری از ترکیبات موثری که وارد صنعت می‌شد و در صنایع آرایشی و بهداشتی کاربرد داشت، را تولید می‌کردند. حالا ما در صداوسیما و مدارس خودمان جوری نشان داده ایم که گویی تنها راه موفقیت، ضمن احترام به تمام رشته‌ها، در رشته هایی مانند دندان‌پزشکی و پزشکی خلاصه می شود آنهم نه بدلیل خدمت بلکه به دلیل منافع مادی بیشتر. اگرچه دید صرفا مادی خود یک آسیب اجتماعی است ولی مایلم بعرض برسانم همین گروه پژوهشی که مثال زدم با تولید صنعتی پلیمرهایی طبیعی که برای پر کردن دندان که در همین رشته‌ی دندان‌پزشکی از آن استفاده می‌شود، درامدی چندین برابر یک دندانپزشک موفق کسب کرده بودند. پس اگر فرزند ما در رشته‌ی پلمیر، مواد، شیمی یا حتی زیست دریا هم قبول شود، می تواند موفق شود وقتی دید کاربردی و حل مساله ای داشته باشد. دقیقا برخلاف دید رایج حاصل از مافیای کنکور که موفقیت را در دندان‌پزشکی، پزشکی و معدود رشته‌های نظیر آن خلاصه کرده اند. ما بسیاری اوقات بدلیل راهنماییهای غلط کاری می کنیم که وقتی دانشجو نتوانست در رشته‌های پرطرفدار مورد اشاره، قبول شود، با ناامیدی و از سر اکراه حال از ترس سربازی یا نتیجه ضعیفتر در سال آتی، در رشته انتخابی خود مشغول به تحصیل می شود حال آنکه از انگیزۀ بسیار پایینی برای فعالیت در رشته‌ی خود برخوردار است. متاسفانه ما یاس و ناامیدی را در دبیرستان ایجاد کرده‌ایم. بنده نظرم این است که هر رشته‌ای را که با انگیزه و علاقه و پشتکار دنبال کنیم، در آن رشته موفق خواهیم شد. تعریف موفقیت، صرفا کسب شهرت و مال نیست بلکه کسب آنها در عین مفید بودن و تاثیرگذار بودن است. من زمانی در بنیاد نخبگان هم گفتم که با کلمۀ نخبه و تعریف مصطلحی که از آن وجود دارد، مشکل دارم. نخبه هر کسی است که کار خودش را درست انجام می‌دهد. ایران ۸۵ میلیون جمعیت دارد و به همین اندازه می‌تواند «نخبه» وجود داشته باشد. هر کسی که تلاش می‌کند یک قدم برای دیگری بردارد و وضعیت موجود را، ولو اندک، بهتر کند، نخبه است. یکی از نقدهای بنده به سیستم ارزیابی و رتبه بندی مقاله‌محور همین است. اگر پژوهشهای بنده، نیازی از کشور را حل نکند یا آموزشهای بنده نتواند نیروی متخصص و ماهر مورد نیاز جامعه و صنعت را تربیت کند، هر چند تا که مقاله هم داشته باشم، واقعا این مقالات چه اهمیتی خواهند داشت؟ در اینصورت مقالات صرفا منجر به ارتقای علمی، کسب پایه تشویقی و تنها منفعت فردی و افزایش حقوق امثال بنده خواهند شد نه جریان سازی ارتقای اجتماعی. باید با فرهنگسازی شرایطی در جامعه بوجود آوریم که هریک این احساس را داشته باشیم که اگر فعالیتهای ما اثری در جهت بهبود وضعیت مردم کشور و حتی دنیا نداشته باشد، هرگزخودمان هم از آن لذت نبریم. باید با تقویت روحیه کارتیمی بیشتر به کسب منافع توام فردی و ملی و حتی اثرات معنوی آن بپردازیم.

دقیقا نقش دانشگاه اینجا اهمیت می یابد. پس تغییر فرهنگ باید در دانشگاه اتفاق بیفتد. حتی بسیاری از کارمندان ما هم حس گاها حس افسردگی دارند. چون بین رشته‌ای که خوانده‌اند و کاری که انجام می‌دهند، تناسبی وجود ندارد. بعضا ممکن است به دیگرانی که با ورود به بازار و موفق شده اند و درآمد بیش‌تری دارند غبطه هم بخورند. باور کنید پزشکی هم که بدلیل علایق مادی وارد این حرفه شده دچار یاس و افسردگی خواهد شد. این امر ناشی از نفهمیدن علاقه اصلی و ظرفیت هریک از دانش آموزان و دانشجویان است. مشکل ما در عدم شناسایی استعدادها و هدایت تحصیلی درست است. داوطلبین کنکور فقط چند رشته‌ی خاص را معیار و ملاک قرار می‌دهند و توجهی به سایر رشته‌ها و امکان‌های آن ندارند. اگر نگاه کارآفرینانه داشتم باشیم، تک‌تک رشته‌ها می‌توانند نیازی از ما رفع کرده و هم منفعت جامعه و هم منفعت هر فرد را تامین کند. اگر افرادی از بیرون دانشگاه بیایند مهارت لازم را در این دوره بخوبی کسب کنند و بتوان با سرمایه‌گذاری بر روی آنها یک زنجیره اشتغال آفرین شکل بگیرد، این زنجیره در نهایت موفقیت را حاصل می‌کند. در هر کار موفقی، تیم، تفکر اولیه، امید و از همه مهمتر پشتکار حرف اول را می‌زند و ما باید این موارد را در دانشگاه بیش از گذشته مدنظر قرار داده و فرهنگ جدیدی را دنبال کنیم که ممکن است نتیجه‌ی آن نه الان، بلکه مثلا ۱۰ سال آینده محقق شود. هر فرد موفقی بارها شکست خورده و هریک از شکستها تجربه ای برای عدم شکست در مرحله بعدی است در حالی که جوانان ما بدلیل حمایتهای متعدد دلسوزانه و در واقع اشتباه والدین از سطح تحمل پایینی برخوردارند. موفقیت‌هایی نیز که در کشورمان شاهد آن هستیم، کار یک‌ سال و دو سال نیست. به قول معروف: دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم و دیگران بخورند. ما باید به همین فرهنگ عمل کنیم و آن را تعمیم بدهیم. در بسیاری از مفاهیم دینی هم همین موارد توصیه می‌شود و نباید این مفاهیم را صرفا به کلاس‌ها محدود کنیم.

  • اگر ممکن است کمی از تجربیات و اندوخته‌ها و فعالیت‌های خود پس از دوران ویروس کرونا برای ما بفرمایید. گویا شما هم در تولید کیت‌های تشخیص کرونا، محیطهای کشت و واکسن فعالیت داشتید.

در آن دوره یک کار تیمی جمعی در سطح کشور شکل گرفت. اگر موفقیتی هم حاصل شد، به دلیل کار تیمی بوده است. ما ایرانی‌ها یک خصلت خیلی خوبی که داریم این است که در مواجهه با بحران‌ها، اتحاد بسیار خوبی داریم. کاش در شرایطی که بحران نیست هم این اتحاد را داشتیم که متاسفانه این روحیات بدلیل رقابتهای ناسالم در شرایط عادی کمرنگ تر است. در آن دوران مراکز مختلف تحقیقاتی، بدون درنظر گرفتن تفاوت در رتبۀ علمی، با یکدیگر همکاری کردند و این همکاری ناشی از شرایطی بود که کل دنیا، و به تبع آن ایران، هم با آن مواجه بود. در آن دوران حقیقتا به حکمت «يَدُ اللّهِ مَعَ الْجَماعَةِ» عمل شد و موسسات و اساتید مختلف از کل کشور، وارد میدان شدند و هر کدام از ما دانسته ها و ظرفیتهای کوچک خود را کنار هم گذاشتیم، مثل زمانی که در ریاضیات بردارها همسو میشوند، و در نهایت کار جمعی خوبی حاصل شد. مجموعۀ ما هم توانست این کار را جلو ببرد و محصولاتی را تولید کند. مراکز مختلف دیگری هم توانستند با همین روحیه واکسن یا سایر محصولات دیگر مورد نیاز را در سایۀ همین روحیه همکاری تولید کنند. امیدوارم همین تجربه برای سایر امور ما الگو شود. الان کرونا تمام شده است. ما باید برای حل دیگر مشکلات کشور نیز از الگوی کرونا استفاده کرده و همدلی و همکاری کنیم. متاسفانه آمار سرطان رو به رشد است و خیلی از داروهایی که قبلاً وارد می‌کردیم، الان در سایۀ همکاری و تعاون مشغول پژوهش برای تولید آن هستیم. ما باید آماده‌ی این باشیم که اگر نتوانستیم چیزی را وارد کنیم بتوانیم آن را در کشور تولید کنیم. این روحیه باید در دانشجویان و اساتید شکل بگیرد. دردوران کرونا دیدصرفا مادی نبود و افراد مجموعه ها وقتی محصولات خود را در مراکز درمانی می دیدند، از اینکه محصولاتشان برای بهبود وضعیت مردم و حتی خویشاوندان خودشان استفاده می شود مفتخر بودند و حس غرور به ایشان دست می‌داد. در باقی زمینه‌ها هم باید کوشا باشیم. مثلا در صنعت خودرو، نارضایتی‌های متعددی وجود دارد. علت آن عدم اعتماد به متخصصان داخلی است. راه چاره اعتماد به افراد و صاحبان تخصص داخلی است و قطع دست اختاپوسهای موثر در افزایش قیمت این محصولات است. من البته قبول دارم که لازم نیست چرخی که هست را دوباره تولید کنیم، اما آیا واقعا نمی‌توان بخشی از تولید را به دست متخصصان بسپاریم که قیمت پایین‌تر بیایید و مردم هم بتوانند لذت آن را حس کنند؟ نباید وارد صنعت شد که صرفا زندگی شخصی هر فرد بهبود یابد، بلکه باید به فکر کلیه مردم بود. نباید فراموش کنیم که جامعه یک زنجیره است و اگر من مشکلی را از کسی حل کردم، ممکن است دهمین نفر از سلسلۀ کمک‌کنند‌گان به خود من برگردد و مشکلی از بنده را حل کند. البته ممکن است برنگردد و لزومی ندارد ما حتما مادی نگاه کنیم. برای رسیدن به این مرتبه باید یک فرهنگ‌سازی بزرگی انجام شود. دوران کرونا تجربه‌ی موفقی بود ولی باید برای حل سایر بحران‌های کشور، که شاید از بحران کرونا مهم‌تر هم باشند، ولی مانند کرونا مرئی و دیدنی نباشد هم همان‌گونه عمل کنیم.

ما باید به این سوال مهم پاسخ دهیم که آیا تعداد و کمیت دانشجویان دکتری مهم‌تر است یا کیفیت آن‌ها؟ کدام را باید ملاک قرار دهیم؟ خیلی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی به این دلیل ادامه تحصیل می‌دهند که برای فارغ التحصیل کارشناسی شغل وجود ندارد و امید دارد که با ادامۀ تحصیل صاحب شغل شود. خب این ادامۀ تحصیل هم توقع دانشجو را بالا می‌برد و هم برای دولت هزینه‌زاست و هم روحیه‌ی پشت‌میزنشینی را در دانشجو به وجود می‌آورد.

ضمنا وظیفه‌ی استاد دانشگاه صرفا تدریس یکسری محفوظات نیست. یک استاد دانشگاه باید تولیدکننده  (Productive) باشد. در آینده هوش مصنوعی تمام کتاب‌ها را تحلیل خواهد کرد و بهتر از ما می‌تواند به دانشجویان ارائه کند. پس فرق بین نیروی انسانی کارآمد با هوش مصنوعی همین نوآوری‌ها و راهنمایی‌ها و جنبۀ هوش انسانی است. ما باید کاری کنیم که بیش‌تر از نصف دانشجویان پس از دوران لیسانس احساس کنند که نیاز به ادامۀ تحصیل ندارند و بهتر است که بلافاصله وارد بازار کار مرتبط شوند. وظیفۀ ما هدایت دانشجویان است و فرهنگ آموزش عالی باید به سمت فرهنگ محصول‌گرایی و رفع مشکلات جامعه پیش برود که نیازمند آنالیز و تجزیه و تحلیل بیش‌تری است که ضمن سنجش نیازها، سعی کنیم تحقیق و پژوهش دانشگاه‌ها را در آن زمینه دنبال کنیم نه در زمینه‌ای که صرفا باعث چاپ مقالات بیش‌تر شود. مقالات ممکن است چاپ شوند و صرفا گوشۀ کتاب‌خانه‌ها بمانند. اگر قرار باشد پایان‌نامه‌ها فقط در کتاب‌خانه بمانند و خاک بخورند، همان بهتر که اصلا نباشد و هزینه‌ای هم بابت انجام آنها پرداخت نشود. این خیلی مهم است.

  • به‌نظر شما چرا دغدغۀ اصلی برخی اساتید به‌جای تولید و ارتباط با صنعت، صرفا نوشتن مقاله و انتشار آن است؟

چگونگی ارتباط با صنعت به روحیۀ خود افراد بستگی دارد. در تجارت هم افرادی که تجارت انجام می‌دهند جرات و جسارت و ریسک‌پذیری بیش‌تری نسبت به سایرین دارند. منظور بنده از ارتباط با صنعت این نیست که لزوما خود فرد شرکت دانش‌بنیان تاسیس کند و تمام آن خطراتی که در راه تولید، سرمایه‌گذاری، مالیات، بیمه و اموری از این دست پیش‌روی اوست را خودش متحمل شود. خیلی از اساتید ما می‌توانند مشاور خوبی برای طرح‌های صنعتی باشند. ممکن است اساتید ما جرات اولیه برای خطر کردن را نداشته باشند. یا ممکن است سرمایه‌ی اولیه برای شروع کار را نداشته باشند. یا شناخت اولیه را از صنعت نداشته باشند. البته من در مورد بنده باید عرض کنم که علاوه بر ایده و پشتکار، دلیل اصلی لطف و کمک خدا بود. باید عرض کنم ممکن است بسیاری از این فرصت‌ها برای دیگران هم رخ دهد ولی بدلیل عدم توجه بموقع یا تعلل در استفاده از فرصتهای به دست آمده مطرح و بالفعل نشوند و استعدادهای آن‌ها شناسایی و شکوفا نشود. الان این‌جا وظیفۀ مراکز جذب هیات علمی، ارتباط با صنعت دانشگاهها و پارکهای علم وفناوری است که باید بیشتر در این زمینه ها فعال شوند. زمانی که استاد جذب دانشگاه می‌شود باید از جنبه‌های مختلف مورد ارزیابی قرار گیرد. منظور از جنبه‌های مختلف، آموزش، پژوهش، فناوری و تربیت فناور است که هر یک دقیقا باید مورد نظر قرار گیرد. وضعیت امروز امثال بنده، محصول تربیت پدر، مادر، خانواده و یکایک معلمانی است که در دبستان و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه داشته‌ایم. البته تربیت در دانشگاه شاید تاثیر بیشتری داشته ولی تک‌تک افرادی که در زندگی بنده نقش داشته‌اند، در نحوۀ فکر بنده تاثیرگذار بوده اند این روحیه که شاید برخی فارغ التحصیلان یا اساتید ما کم جرات باشند به کاهلی سیستم آموزش و پرورش برمی‌گردد که آموزش و پرورش ما بچه‌های ما را نوآور و فناور تربیت نکرده است. بچه‌های ما باید در دورۀ مدرسه احساس شاگردی با رویکرد حل مساله و تاثیرگذاری داشته باشند نه اینکه دنباله روی مسیر مشاغلی که قبلا درآمد بالایی حاصل کرده یا آنچه پدر و مادرشان قبلا به آن نرسیده اند، بشوند. تشویق بی‌مورد والدین و اینکه فرزند من در زمینه ای که ما تعیین می کنیم با استعداد و نابغه است باعث ایجاد انحراف در استعدادیابی و گاهی حتی غرور کاذب و شکست فرد در آینده می‌شود. خانواده، مدرسه و دانشگاه باید مانند بیمه عمل کند و ضمن حمایت هرزمان فرد دچار آسیب می شود از او حمایت کند و اجازه ریسک اول را به خود فرد بدهد. بازنگری پژوهشی دانشگاهها و تفکیک معاونت فناوری بمنظور حمایت از ایده های اساتیدی که تمایل دارند که رفع مشکلی داشته باشند در عین اخذ ضمانتهای لازم می تواند یکی از این راهکارها باشد. این امر باعث تشویق افراد به تولید در عین جلوگیری از فساد ناشی از عدم اخذ تضمین خواهد شد. تغییر نگرش صفر و یکی مثبت یا منفی در پژوهشها هم ضروری است. اجازه دهید مثالی ساده بزنم. برای مثال اگر درهای ورود به یک ساختمان کوتاه باشد، کوتاه قدی برتری محسوب می‌شود و کسانی که قدهای بلندتری دارند بدون خم کردن سر نمی‌توانند وارد شوند. در جای دیگر قد بلندی ممکن است برتری محسوب شود. قصدم از ذکر این مثال این بود که نیاز پژوهشی و پاسخ آن در یزد کویری با اردبیل سردسیری و شمال معتدل هرگز یکی نیست. ما باید ابتدا نیازسنجی بکنیم و با توجه به آمایش سرزمینی که دغدغه‌ها و اولویت‌های‌ کشور را شناسایی کرده در مراکز آموزش عالی برنامه ریزی کنیم. آب و خشکی از مشکلات کشور ماست ولی در کشور پرباران این امر اصلا دغدغه نیست، چه بسا سیل و بارندگی زیاد مشکل آن کشور باشد. بدلیل تفاوتهای ژنتیکی و نژادی گاهی عوامل متفاوتی در بروز برخی بیماریها نقش دارند که در ارایه راهکار باید به رفع مشکل بومی خود توجه کنیم. در این‌جا ما نباید خود را دقیقا مثل فلان کشور دانسته و مسائل و راهکار پیشنهادی آن‌ها را مسائل خود تلقی کنیم. این امر ممکن است به درد نوشتن مقاله با ضریب تاثیر بالا بخورد ولی دردی از کشور ما دوا نخواهد کرد. ما باید این نحوۀ فکر را اصلاح کنیم. محصول واقعی دانشگاه نسل نو زمانی حاصل می شود که بندۀ استاد دانشگاه در انتهای زمان فعالیت خود، از کار خودم در ایجاد یک جریان فکری کارامد و تاثیرگذار در جامعه راضی بوده و به شاگردان متعدد تربیت شده جریانساز دارای نقش موثر در این جریان افتخار کنم. هریک از دانشجویان من درست مانند فرزند من هستند. من همانگونه که با موفقیت فرزندم شاد می‌شوم به همان اندازه با موفقیت دانشجوهایم خوشحال می‌شوم. باور کنید وقتی تیم کسب و کار دانشگاه متشکل از دانشجویان تحصیلات تکمیلی ام به راهنمایی بنده، ماه گذشته برنده جایزه ایده کسب و کار برتر جشنواره اندیشمندان جوان شدند و مسیر خود را در ایجاد چند شغل مستقل و اشتغال آفرینی برای دیگران قرار گرفتند، انگار دنیا را به من داده اند. امیدوارم منظور بنده اشتباه برداشت نشود که الزاما همۀ اساتید باید به اینصورت اشتغال آفرین باشند. بلکه باید یک تعادل موثر برقرار شود. برای تولید یک محصول، دانستن بسیاری از مفاهیم پایه و زیرساخت هم نیاز است که آموزش این مفاهیم علمی مورد نیاز و حتی آماده سازی ذهنی و انگیزشی دانشجویان برای آینده بر عهده‌ی سایر اساتید است. دید تولیدی در علوم انسانی همین فرهنگسازی و ایجاد مکانیسم کنترلی و هدایت مسیر تفکر تیمی و حل مساله در سایر رشته هاست. پس لازم نیست که حتما تمامی اساتید دست به تولید بزنند. الان این تعادل در دانشگاهها وجود ندارد. ما در یک سمت خیلی نیرو داریم ولی در سمت دیگر کم. لازم است این امر اصلاح شود. متاسفانه اکثرا ازدید فردی که بعد از مدت نسبتا طولانی به ایران برگشته‌ام شاهد افزایش تفکر منفعت طلبی و خودمحوری هستم و کاهش تفکر نفع جمعی. ممکن است به بعضی‌ها بربخورد، ولی لازم است اشاره کنم در ژاپن بودم حتی رئیس با وجود کار بیش از میزان موظف اکثرا به میزان ساعات موظف حقوق می‌گرفت. در مقابل اگر رئیس پیش از ساعت اداری مجموعه را ترک می‌کرد، سایر افراد مجموعه تا آخر وقت در مجموعه می‌مانند و مشغول کار می‌شدند چون عقیده‌شان این بود که من دارم برای کشورم کار می‌کنم. در دوران پس از سونامی و زلزله همه بخشی از درامدشان را جهت بازسازی اهدا می کنند. ما در این‌جا اگرچه این موضوعات در مفاهیم دینی و فرهنگمان وجود داشته به آوردن آنها در ابتدای کتابها تنزل داده ایم. در بسیاری از همایشهای علمی بارها مطلبی از لویی پاستور نقل می‌کنند، که من بعید می‌دانم اگرچه مضمون خوبی دارد ولی بعیداست ادبیات لویی پاستور این‌قدر خوب بوده باشد که ترجمه این مطلب به فارسی سلیس و نثر مسجع آمده که بیان کند«.... من آنچه در توان داشته‌ام انجام داده‌ام»، ولی خب سخن قشنگ و عمیقی است که ما امثال این مضمون را بصورت کلیشه ای بیشتر در ابتدای کتب، پایان نامه ها و انشاها می‌نویسیم، ولی پای عمل که می‌رسد، اکثرا به آن عمل نمی‌کنیم. ما را چه شده که بیشتر در پی کسب سود خود یا برای نزدیکان خود هستیم و به فکر بقیه نیستیم. برای هر وجب این خاک و آسایش ما  افراد بسیاری از خود و تعلقات خود گذشته اند که ما الان اینجا راحت هستیم. همین روحیه را الان ما هم باید داشته باشیم و بعضی اوقات از خود بگذریم. دیگری هم برای من یا فرزند من یا دیگران از خود خواهد گذشت و این در تمام امور جامعه تعمیم پیدا خواهد کرد. درست است طی کردن این راه سخت است ولی مطمینا باید هریک بجای خالی کردن میدان، برای این مهم تلاش کنیم. حتی اگر به ظاهر در یک مقطع از دید مادی منفعتی هم کسب نکنیم در نهایت برایند کار مثبت خواهد بود.

  • در این بخش به معرفی اثر یا پروژه‌ی در دست انجام یا فعالیت‌های پژوهشی یا اجرایی خود بپردازید.

علاوه بر مواردی که اشاره شد، یک محیط کِشت سلول‌های بنیادی که الان تجاری بین‌المللی شده است و محصول حاصل از آن در دنیا به فروش می‌رسد که بصورت اختراع بین‌المللی به ثبت رسیده و در حال تولید است. یکسری داروهای مرتبط با پوست، استخوان و سرطان هست که در بخش تحقیق و توسعۀ ما در حال پیگیری است و به دنبال اخذ مجوزهای لازم برای عرضه به بازار است. لازم است ذکر کنم که من همیشه از ضمیر «ما» استفاده می‌کنم. منظورم از ما مجموعه‌ی تیم دانشجویان و کارکنان بنده و حتی برخی حاصل همکاری با سایر تیم‌های دانش‌بنیان است که بکمک هم کار کرده‌ایم. باید بپذیریم کار اقتصادی و تولید مانند ساعت یک زنجیره است که هریک از ما یکی از چرخ‌دنده‌های آن هستیم. من اگر بچرخم، دیگری هم خواهد چرخید و چرخش او هم باز باعث پویا بودن و چرخش من خواهد شد.

ما تخصص‌های مختلفی در دانشگاه داریم. اگر تخصص‌های مختلف در کنار هم قرار بگیرند، طبعا آورده‌ی کار افزونتر خواهد بود. مثلا الان در مورد هوش مصنوعی در هر دانشکده جداگانه کار می‌شود. هوش مصنوعی به پیش‌بینی و مسائلی که با علوم زیستی و درمان بیماری‌ها مرتبط است، مشکل گشا خواهد بود. شیمی که از ابتدا کنار زیست شناسی، پزشکی و داروسازی قرار داشته است. خیلی از دوستان حتی می‌گویند ریاضی چه کمکی می‌کند؟ من دیده‌ام که یک محقق در سال جاری با استفاده از علم ریاضیات «تابع» روند پیشرفت سرطان یا تمایز سلولهای بنیادی را به دست آورده است. کجا بجز دانشگاه و حتی خوابگاههای دانشجویی می‌توان فرصت کنار هم قرارگرفتن این همه تخصص را کنار هم دید و از آن به دنبال محصول بود؟ فیزیک می‌تواند علاوه بر اشتغال به مفاهیم پایه، برای تصویربرداری‌های مختلف در پزشکی و زیست شناسی به کار بیاید. یا دانشکدۀ هسته‌ای علاوه بر تخصص اصلی انرژی برای پرتودرمانی و کشاورزی هم به کار می‌آید. البته این‌ها نمونه هایی از مواردی است که به رشته‌ی من مربوط است. اساتید سایر رشته‌ها می‌توانند نظرات مربوط به رشته‌ی خود و توسعه بین رشته ای آنها را پیشنهاد دهند. من صرفا چند تا تخصص را مثال زدم و تخصص‌های دیگری هم وجود دارد که به هم مرتبط هستند. اساتید و دانشجویان از رشته‌های مختلف می‌توانند فرصت‌هایی کوچک مثل رفتن به سلف برای صرف ناهار را غنیمت شمرده و بجای روال رایج گلایه از وضع موجود ضمن شناسایی نقاط اشتراک و نیازسنجی، به فعالیت مشترک بپردازند.

بنده تا به‌حال مسئولیت اجرایی در بخش دولتی نداشته‌ام و اکثر فعالیت‌های اجرایی من در بخش خصوصی بوده است. بعنوان مدیرعامل و رئیس هیئت مدیرۀ دو شرکت که در حوزه زیست فناوری و دانش‌بنیان فعالیت دارند افتخار می‌کنم که اشتغال‌آفرین بوده‌ام و خدارا شکر میکنم توانسته ام با اندک فعالیت‌های ما چرخ زندگی چند خانواده بچرخد. ولی از همه‌ی مسئولین اجرایی خواهش می‌کنم که فرهنگ‌سازی را در راستای تقویت مسیرهای تولیدمحور مدنظر قرار بدهند که اگر این امر شکل بگیرد، مانند بذری خواهد بود که در آینده ثمر خواهد داد. ولی اگر این بذرها را نکاریم و از آن مراقبت نکنیم ضرر خواهیم کرد. ارتباط با صنعت در دانشگاه با حرف و شعار و برگزاری همایش محقق نمی‌شود  باید فرهنگسازی کرد و برنامه ای بلندمدت داشت و سیاستهای کنونی پژوهشی را مورد بازنگری قرار داد.

  • و سخن آخر

من فکر کنم زیاد هم صحبت کرده ام و خیلی وقت شما را گرفتم! فقط مجدد تاکید می‌کنم که در هر مجموعه ای نیروی انسانی مهمترین عنصر بوده و نقش حیاتی در تولید دارد و متاسفانه الان کلیدی ترین عنصر یا خوب و ماهر تربیت نشده یا از وضعیت فعلی خود ناراضی است. باید با فراهم سازی بستر، فرهنگسازی و آموزش صحیح روحیه امید را در آنها تقویت کنیم و از پتانسیل جوانی و انرژی آن‌ها استفاده کنیم تا با قرارگیری در مسیر مناسب بتوانیم بزودی از آن بهره ببریم. این امر منوط به بازنگری در سیستم آموزشی، پژوهشی و ارزیابی های نظام آموزش عالی کشور می باشد که باید آموزشها در خدمت تربیت نیرو برای حل کردن مسأله های‌ ملی در عین ایجاد امید و خودباوری در دانشجویان قرار داده شود. در آخر هم آرزوی سلامتی، سربلندی و عاقبت خیر برای همه دارم.

مصاحبه: علی کاویانی، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی

 
افزودن نظرات