صفحه اصلی
حكيم باستان‌شناس و باستان‌شناس حكيم
  • 1376 بازدید

همـه را بيازمودم ز تو خوشــترم نيامد

چو فرو شدم به دريا چو تو گوهرم نيامد

 سـر خنب‌ها گشـادم ز هزار خم چشيدم

چو شـراب سركش تو به لب و سرم نيامد

طي يكصد سال اخير دامنه موضوعات در علوم انساني و اجتماعي به حدي گسترش يافته كه ده‌ها گرايش و رويكرد ريزتخصصي درون ساختار آنها ايجاد و منجر به شقه شقه شدن هر كدام از اين علوم شده است. اين تنوع و گستره موضوعي علاوه بر رشد قارچ‌گونه تخصص‌هاي ريز در مراكز علمي و پژوهشي، پژوهشگران را به متخصصاني جزءنگر در حوزه‌اي ويژه و كم دامنه در عرصه علم خود تبديل كرده است. اين وضعيت به يك رويكرد و رويه مقبول در سطوح علمي و اجتماعي تبديل شده كه اساسا افراد فاقد تخصص ويژه را در عرصه جامعه علمي، غيرعالم و سطحي‌نگر معرفي و در معرض ديد و داوري قرار مي‌دهد. ممكن است گفته شود كه گريزي از آن نبوده و نيست و دوران مردان و زنان بزرگ كه دستي در علوم گوناگون داشتند به سر آمده باشد؛ اكنون زمانه متخصصان ريزدانشِ متبحر و دانش‌آموخته در يك يا معدودي حوزه ويژه و تخصصي است كه گرچه دامنه موضوعي و پژوهشي آنها محدود است، اما دريافت و درك‌شان از آن حوزه ژرفا دارد و عميق است.
همراستا با اين تحولات در علوم ديگر، از جمله علوم انساني، در باستان‌شناسي نيز اين پديده ابعاد بسيار وسيعي پيدا كرده است. از جمله اهداف اصلي باستان‌شناسي مستندسازي و توضيح ريشه‌ها و توسعه فرهنگ بشري، درك تاريخ فرهنگ، تطور فرهنگي و بررسي رفتار انسان و بوم‌شناسي در جوامع پيش از تاريخي و تاريخي است؛ با وجود اين، به دليل پيشرفت‌هاي اخير در روش، اعمال قوانين منطق علم و استفاده از فنون پيچيده رايانه، تغييراتي در اهداف باستان‌شناسي رخ داده است

در دهه‌هاي اخير ريزتخصص‌هايي در باستان‌شناسي شكل گرفته است كه با تمام مزيت‌ها و امكانات پژوهشي كه فراروي پژوهش‌هاي باستان شناختي و درك روندهاي فرهنگي قرار داده‌اند، اما به دليل فهم ناقص ما از ماهيت و كاركرد اين پژوهش‌ها، خود به هدف غايي پژوهش تبديل شده‌اند. از اين رو گويي اساسا زبان مشتركي بين آنها برگرفته از مباني يا فلسفه باستان‌شناسي وجود ندارد. بهره‌گيري از علوم تجربي در روش‌شناسي باستان‌شناسي و فنون علمي و آزمايشگاهي براي تجزيه مواد باستان شناختي به مزيت علمي يا هدف در برخي از اين پژوهش‌ها تبديل شده است. به عبارت ديگر ابزار و روش به هدف تبديل شده است. اين نوع چيرگي علوم آزمايشگاهي و شايد مغالطه‌كاري روش‌شناسي در باستان‌شناسي، جايگاه علومي چون انسان‌شناسي، فلسفه، تاريخ، زبان‌شناسي و علوم اجتماعي را كه در تبيين رفتار انسان و فرهنگ به كار باستان‌شناسان مي‌آيد، به كناري زده و نقش و كاركرد مهم آنها را در تحليل و تفسير فرهنگ روز به روز كمرنگ‌تر كرده است.
 ظهور و بروز نسلي از باستان‌شناسان ويژه‌نگر يا گونه‌اي از پژوهش‌هاي باستان‌ شناختي ريزنگر به رويه‌اي مسلط در جامعه علمي تبديل شده است كه رنگ و لعاب علمي چشم نواز دارد، اما در مقايسه با پژوهش‌هاي چندبعدي و پهنانگر، به‌رغم روش‌شناسي منظم و علمي، محتواي آنها در توسعه دانش باستان‌شناسي بسيار محدود و ناچيز است. از وجوه مشخصه اين رويكرد مي‌توان به تك‌بعدي بودن، جزءنگري، ماده‌گرايي محض و مانند آن اشاره كرد.

باستان‌شناسي ما از اساس بدون درك خاستگاه‌هاي تاريخي و زمينه‌هاي شكل‌گيري اين دانش در جوامع غربي، صرفا برگرفته از رويه‌ها و رويكرد‌هاي روش‌شناختي طي دو سده اخير شكل گرفته است، بنابراين دانش باستان‌شناسي در ايران موضوع يا اتفاقي وارداتي بوده و درك و فهم ما از باستان‌شناسي فاقد نوعي نگاه تازه يا شناختي تاريخ‌مند به انسان و جايگاه او در گذشته و حال بوده است؛ تا بر اين اساس و مبنا بررسي انسان و گذشته او اهميت پيدا كرده باشد. ما با قالب و پوسته باستان‌شناسي مواجه و پس از آشنايي و كسب مهارت و تجربه در روش‌شناسي، آن را به كار گرفته و توليدات و پژوهش‌هايي علمي به ظاهر همگون با نمونه‌هاي غربي نيز انجام داده‌ايم و همچنان در حال انجام آن هستيم

بي‌دليل نيست كه باستان‌شناسي ايران طي دهه‌هاي گذشته به خوبي توانسته است برمبناي روش‌شناسي باستان‌شناسي و بهره‌گيري از فناوري و ابزارهاي علمي باستان‌شناسي براي كشف مواد فرهنگي و تجزيه و تحليل آنها، انبوهي داده و مدرك فرهنگي و تاريخي را كشف و معرفي كرده و مقالات و انتشارات قابل‌توجهي نيز در اين عرصه عرضه كند؛ اما به جرات مي‌توان گفت باستان‌شناسي ايران با ريشه‌ها، مبناها و خاستگاه‌هاي تاريخي، فرهنگي، مذهبي، اقتصادي و سياسي كه حاصل آن شكل‌گيري دانش باستان‌شناسي بوده است كاري نداشته و با آن زمينه‌ها قرابتي نداشته است. بر همين مبنا طرح پرسش در باره چرايي و فلسفه باستان‌شناسي هيچ‌گاه مساله‌اي محوري يا قابل طرح در باستان‌شناسي ايران نبوده است

در اين ميان، در دانشگاه تهران و در حوزه باستان‌شناسي ايران طي سه دهه اخير با شخصيتي علمي مواجه مي‌شويم كه ما را به درك اهميت و لزوم توجه به بنيان‌ها، ارخه‌ها، ماهيت و فلسفه باستان‌شناسي دعوت مي‌كند.

 استاد دكتر حكمت‌الله ملاصالحي از نسلي است كه به جامع‌الاطراف بودن شهره بوده و هستند؛ جامع در علوم انساني، اجتماعي، ادبيات، فقه، فلسفه، عرفان، كلام و حكمت. دكتر ملاصالحي هر چند خود ساخته است و جايگاه او حاصل سال‌ها جهد و كوشش علمي است، اما در عين حال وامدار و ميراثدار سنتي علمي و دانشگاهي است كه او را به اين مسير رهنمون ساخته است. سنت و بافتي فرهنگي، علمي و اجتماعي كه انسان‌هاي بزرگ، چندبعدي، هدفدار، آرمانخواه، مسووليت‌پذير و دغدغه‌مند مي‌پروراند

استاد دكتر حكمت‌الله ملاصالحي از اواخر دهه 1360 هجري شمسي با طرح پرسش‌هايي درباره چرايي و زمينه‌هاي شكل‌گيري انديشه باستان‌شناسي و پرداختن به مباحث بنيادين در حوزه فلسفه تاريخ و باستان‌شناسي، ذهن و دريافت دانشجويان باستان‌شناسي را نسبت به اين علم نوظهور دگرگون كرده و طي سال‌هاي بعد با سخنراني‌ها و انتشارات علمي خود به تبيين ديدگاه‌هاي نوين فلسفي در حوزه باستان‌شناسي پرداخته است. استاد ملاصالحي در قامت باستان‌شناسي نظريه‌پرداز و صاحب انديشه، ضمن تاكيد بر چارچوب‌هاي قالب‌مند و روش‌شناسي نظام‌مند در باستان‌شناسي به اهميت شناخت باستان‌شناسي در حكم يك نظام معرفتي جديد در عرصه دانايي و لزوم توجه به مسائل بنيادين در باستان‌شناسي مي‌پردازد

در اين راستا، با بهره‌گيري از متون و گنجينه‌هاي ادبي، مذهبي و فلسفي ايران، درصدد برقراري نوعي نسبت و نگاه ايراني با اين نظام دانايي جديد است و در يك نگاه كلان مجموع نوشته‌ها و انديشه‌هاي ايشان در ادبيات باستان‌شناسي ايران، پژوهشگران، دانشجويان و علاقه‌مندان را به بازشناسي رابطه انسان ايراني با فرهنگ و سنت و از اين طريق خودآگاهي تاريخي دعوت مي‌كند و از اين منظر رويكردي بي‌همتا و يگانه، نه تنها در حوزه باستان‌شناسي كه در بين متفكران حوزه علوم انساني به خود اختصاص مي‌دهد. استاد دكتر ملاصالحي با «فانوس نظر به جست‌وجوي هويت‌ها و آيين‌هاي گمشده» پرداخته است و باستان‌شناسي ايران را از مقام «دانشوري به مقام انديشوري» رهنمون مي‌سازد
چندبعدي و جامع‌الاطراف بودن استاد، ايشان را در محافل فلسفي، مذهبي، ادبي، هنري، تاريخ و باستان‌شناسي در مقام متفكري ژرف‌انديش و صاحب‌نظر در حوزه علوم انساني معرفي و برجسته كرده است. نثر چندلايه و فرهيخته ايشان حاصل اشراف بر حوزه‌هاي علمي پيش گفته و هم‌سنجي منابع شناختي گوناگون در يك حوزه موضوعي مورد نظر است؛ به‌طوري كه كلام و نثر ايشان در عين پيوستگي و همبستگي اجزاي آن، لايه‌هاي معنايي و مفهومي متعددي دارد كه از يك سو متكي بر مباني وحياني، عرفاني و فلسفي است و از سوي ديگر در بستر علومي چون انسان‌شناسي، جامعه‌شناسي و تاريخ طرح و تبيين مي‌شود. عجيب آنكه اين كلام چندلايه و متن مركب صورت و باطني باستان‌شناسانه دارد. هم ژرفانگر است، هم در چشم‌اندازي پهنانگر اجزاي آن به هم پيوسته‌اند.

فعاليت‌هاي استاد محدود به تدريس در دانشگاه و نظريه‌پردازي در حوزه علم نشده است. ايشان در مقام يك محقق دانشگاهي و كنشگر فعال فرهنگي به رويدادهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي مرتبط با حوزه ميراث فرهنگي و مديريت كلان آن واكنش نشان داده است
دغدغه‌مندي و مسووليت‌پذيري ذاتي دكتر ملاصالحي موجب شده است كه در قامت يك مصلح فرهنگي و اجتماعي، بدون توجه به مصلحت‌انديشي فردي، در مواجهه با تصميمات و رويدادهاي زيان بار مديران ناآگاه در حوزه ميراث فرهنگي با سخنراني‌هاي صريح و بي‌پرده، انتشار مقالات در روزنامه‌ها و رسانه‌هاي علمي و اجتماعي و پيگيري امور به ‌طور موثري ايفاي نقش كند و مشفقانه بر صيانت از ميراث فرهنگي پاي بفشارد

پرداختن به ابعاد مختلف علمي و شخصيتي استاد فرزانه جناب آقاي دكتر حكمت‌الله ملاصالحي البته در اين متن كوتاه ميسر نيست.
 اكنون كه استاد گرانمايه ما به افتخار بازنشستگي نائل شده‌اند، لازم است در حوزه دانشگاه و در عرصه باستان‌شناسي ايران نيك نظر كنيم كه روند‌هاي كنوني در ساختار‌هاي علمي ما چگونه خواهد توانست دانشمنداني همچون ايشان پر مايه، جامع‌الاطراف، شجاع، دانشجو پرور، سالم و پاكدامن، داراي عزت نفس، ميهن‌دوست و دغدغه‌مند تربيت و به جامعه عرضه كند؟ به راستي چند سال طول خواهد كشيد تا استاداني با عيار دكتر ملاصالحي پرورش يافته و جايگزين ايشان شود؟ با درنظر گرفتن وجوه علمي و شخصيتي محققاني نظير استاد دكتر ملاصالحي و با توجه به سياست‌ها و روندهاي كنوني مسلط در حوزه آموزش و پژوهش در دانشگاه‌ها و مراكز علمي طرح اين پرسش ضروري به نظر مي‌رسد كه آيا بافت و سنت دانشگاهي حال و آينده ما محصولاتي چنين پربار به بار خواهد آورد؟ آيا مسابقه‌هاي علمي كور و بي‌هدف، پژوهش‌هاي ظاهرنگر و تهي از محتوا، تسلط قالب بر محتوا، رتبه‌بندي‌هاي علمي كميت‌گرا، مقاله محوري ظاهرپسند در دانشگاه‌ها و مراكز علمي ما امكان بروز و ظهور انديشمنداني از جنس دكتر ملاصالحي را خواهد داد؟

بازنشستگي موضوعي عادي و رايج در همه جاي عالم است، اما فرآيند بازنشستگي و چگونگي انجام آن در مورد شخصيت‌هاي علمي برجسته نيازمند دقت، حساسيت، برنامه‌ريزي توام با احترام و حس قدرداني است، به گونه‌اي كه شأن و جايگاه علمي ايشان حفظ شود و با طيب خاطر، بعد از عمري تلاش و كوشش همچنان دانشگاه را خانه خود بداند و بازنشستگي منجر به گسست و قطع ارتباط ذهني و فيزيكي نشود. آيا دانشگاه‌هاي ما بعد از بازنشستگي شخصيت‌هاي علمي كم‌نظير مانند دكتر ملاصالحي، برنامه‌اي براي تداوم بهره‌مندي جامعه، مسوولان و دانشجويان از بارش‌هاي فكري ايشان دارد كه حاصل عمري پژوهش و مطالعه و جهد علمي بوده است؟ 
در انتهاي اين سطور، اميدوارم سايه پرمهر و پربركت استاد فرزانه و گرانقدرمان بر باستان‌شناسي ايران مستدام و مانا باشد. افتخار شاگردي، همنشيني و هم‌كلامي با استاد كام جان ما را تا ابد پر شكر ساخت.

 اشتياقي كه به ديـدار تو دارد دل مـــن

دل من دانــد و من دانم و دل داند و من

خاك من گل شود و گل شكفد از گل من

تا ابـــد مهر تو بيـــرون نرود از دل من

 

حمیدرضا ولی پور

دانشیار گروه باستان‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی

 

افزودن نظرات