صفحه اصلی
یادداشت بمناسبت روز روانشناس از دکتر ندا نظربلند،عضو هیات علمی گروه مشاوره
  • 3879 بازدید

نخستین جلسه درس «مبانی روان­شناسی» است. بسم اللّهی می گویم و نخستین اسلاید درس را به نمایش می­گذارم. مطابق رویه معمول از تعریف روان­شناسی شروع می­کنم: «روان­شناسی علم بررسی رفتار و فرایندهای روان­شناختی است». همین گزاره کوتاه را قرار است تا پایان وقت کلاس، کلمه به کلمه تفسیر کنم.

-می­ گویم: « نخست، باید دانست که روان­شناسی یک علم است. چرا؟ چون از روش­ شناسی علمی تبعیت می­کند: می­توان برایش شواهد تجربی فراهم کرد؛ فرضیه ارایه داد و با روش­های علمی آنها را آزمود؛ می­توان یافته هایش را تعمیم داد و از آن­ها قوانین کلی بیرون کشید؛ یافته هایش تکرارپذیر است و قابلیت کمّی شدن دارند؛ روش­ شناسی پژوهش­های روان­شناختی عینی است؛ یعنی احساسات، عقاید شخصی و «انتزاع» در آن جایی ندارد».

از نگاه ­های تاییدکننده و سرهایی که به علامت تصدیق تکان می­خورند و یادداشت­ برداری­های تندتند، درمی­ یابم که قانع شده­اند. در برخی چهره­ ها می­توان نشانه­ های رضایت را دید. لابد خرسندند از اینکه قرار است در مسیر «علم» دانش بجویند!

به اینجای مبحث که می ­رسم، مکثی می­کنم و می­گویم: «اما روان­شناسی، به­ ویژه در مقام کاربرد، یک «هنر» است».

همهمه ­ای بینشان در می ­گیرد! تعجب کرده­اند. یکی­شان می­پرسد: «چطور می­توان یک هنر را در چهارچوب روش ­شناسی علمی جای داد؟» آن دیگری با کلافگی می­گوید: «این چه هنری است که انتزاع در آن جایی ندارد؟»

-می ­گویم: «وقتی باور داری مراجعی که روبه ­رویت نشسته، شبیه هیچ فرد دیگری در دنیا نیست، چطور می­خواهی بر اساس قوانین کلی مشکلاتش را سبب­ شناسی کنی؟ چگونه می­خواهی او را بدون درنظر گرفتن گذشته­ اش،  داستان زندگی و شرایط محیطی ­اش برای تشخیص ­گذاری قضاوت کنی؟ باید هنرمند باشی تا بتوانی این یکتای بی­ همتا را در شرایط خودش انتزاع کنی، درکش کنی، خلاقانه راهی برای واکاوی شخصی­ ترین و درونی­ترین وجوهش باز کنی؛ مسیری بیابی یا بسازی که شاید مناسب هیچ کس دیگری نباشد. باید هنرمند باشی تا بتوانی رنجش را به تصویر بکشی، اندازه بگیری، وزن کنی و بدون هیچ عدد و رقمی شدتش را دریابی! همانند یک استادکار هنرمند، باید آن­قدر مهارت داشته باشی تا بتوانی همزمان هم همدلی کنی، هم حرفهایش را به گوش جان بشنوی و هم خلاقانه نقشه اقدامات بعدی را از صحبتهای خودش استخراج کنی؛ اما از مسیر اهداف درمانی دور نشوی. باید هنرمند باشی تا بتوانی از انبوه رویکردها و راهبردها، دستچین کنی و همانی را بسازی که متعلق به خود اوست...»

نگاهم به بی­نهایت بیرون پنجره کلاس گره می­خورد. گویی همه سال­هایی را مرور می­کنم که با عشق این مسیر را طی کرده­ام. لبخندی می­زنم و با خودم می اندیشم: اصلا چه فرقی می­کند، علم بخوانیمش یا هنر؟ زمزمه می­کنم:

«خرم آن­کس که در این محنت­گاه         خاطری را سبب تسکین است»

به تعریف روانشناسی برمی­گردم، این­بار اما از کلمه «علم» عبور کرده­ ام...

 

افزودن نظرات